سریال شهریار را دیدیم اما هزاران امای و چرای بی جواب هنوز بر جای مانده است.
رسم این است که سناریو نویس ابتدا تحقیق کرده بعد سناریو مینویسد. آیا در این سریال واقعا اینطور بود؟
در این سرال به خصوص در قسمتهای آخر شاعر بزرگ کشورمان را به سخریه گرفته شد. او را فردی لاابالی، بینظم، ولنگار، ول، و بیهوده و گیج و منگ نشان داده شد. انتهای سریال که یعنی شهریار و یک پیر خرفت مالیخولیائی.
اما آیا میدانستند که شهریار یک مردی سخت متدین ، حافظ قرآن و انسان باذوق و فعالی بوده است که در ایام پیری و در دوران جنگ این مرز و بوم را همراهی کرد؟
نه اگر هم میدانستند پس غرض ورزی کردند.
حالا آنهائی که همیشه برای ملیت سینه میدرند کجایند؟
چرا اهل ادب ما ساکت است؟
چرا؟ و هزاران چرای دیگر.آیا به اندازه مهران مدیری بی بند و بار نمی ارزد که برای این هم عکس العملی نشان بدهیم.
واقعا آقای ضرغامی برایتان متاسفم.
خاقانى
افضل الدین ابراهیم بن على النجار شروانى به تبریز در سنه اثنى و ثمانین و خمسمائه در گذشت و بمقبرة الشعراء سرخاب مدفون شد. اشعار بى نظیر و رسائل بى مانند دارد و بطمطراق طرز شعر او تا غایت مانند او کس نگفته است و از براى خواجه جمال الدین موصلى مدحى گفت و ببغداد پیش او فرستاد. آن خواجه جهت او یک خروار زر سفید فرستاد. چون پیش خاقانى آوردند، خاقانى تصور زر سرخ کرد. چون معلوم کرد که سفیدست گفت باز پس برید و بگویید که مدحى که گفتهام بازستانند
تا بعوض آن هجوش بگویم. شب در خواب دید که خضر علیه السلام بدو گفت که احسان او رد مکن که ولى نعمت ماست. خاقانى این قطعه بگفت و آن خروار زر را قبول کرد.