مشـــــــــق شب

علمی- تاریخی- اجتماعی

مشـــــــــق شب

علمی- تاریخی- اجتماعی

و آهنگ سوزاندن در کردند...


<><>

اینک ابوبکر و عمر خشمناک از این که عده ای سر به فرمانشان فرو نیاورده اند آهنگ سوختن خانه امیر مؤمنان را داشتند و در آن خانه، على علیه السّلام، فاطمه، پسران آنها و گروهى از بنى هاشم بودند. این تصمیم بدان سبب بود که آنان از بیعت با ابوبکر سرپیچیده بودند.

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

فاطمه: من از شما خشمناکم

<><>

ابن قتیبه از محدثین شهیر اهل سنت در کتاب امامت و سیاست خود خشمناکی فاطمه از شیخین را چنین آورده است: چون به زور علی را به مسجد کشاندند پس از مدتی عمر به ابو بکر گفت: بیا تا نزد فاطمه برویم، ما او را به خشم آورده‏ایم.

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...

پیشینه عزاداری در بین مسلمانان

 

پیشینه عزاداری در بین مسلمانان

مهدی زیرکی

عزاداری برای شهدا در اسلام سابقه‏ای دیرین دارد و از اخبار برمی‏آید که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏وآله نیز آن را تأیید کرد و در برگزاری آن همت می‏گماشت. ابن هشام می‏نویسد بعد از جنگ احد که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به خانه خود می‏رفت، عبورش به محله بنی عبدالاشهل و بنی ظفر افتاد و صدای زنان آنها ـ که بر کشتگانشان گریه می‏کردند ـ به گوش آن حضرت خورد و موجب شد که اشک بر صورت او نیز جاری گردد و در پی آن بفرماید:

                                           « ولی کسی نیست که بر حمزه بگرید! »

  سعد بن معاذ و اسید بن حضیر (رؤسای قبیله بنی عبدالاشهل) پس از آگاهی از این موضوع، و زمانی که به خانه‏های خود باز گشتند، به زنان قبیله‏شان دستور دادند لباس عزا بپوشند و به درِ مسجد بروند و در آنجا برای حمزه اقامه عزا و ماتم کنند. رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که صدای گریه آنها را شنید، از خانه خویش (که جنب مسجد بود) بیرون آمده (از آنها سپاس­گزاری کرد و) فرمود:

« به خانه‏های خود بازگردید، خدایتان رحمت کند که به خوبی مواسات خود را انجام دادید»[1]

  و نیز هنگامی که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رحلت کردند، مردم مدینه، از زن و مرد، به گریه و ندبه پرداختند و بنا بر قول عثمان بن عفان « برخی از اصحاب چنان اندوهگین شدند که چیزی نمانده بود به وهم دچار آیند».[2] و بنا بر نقل عایشه زنان به عزاداری پرداختند و به سینه و صورت خود می‏زدند.[3]

  در شهادت علی علیه‏السلام فرزندان آن حضرت و مردم کوفه به شدت می‏گریستند.[4] و هنگامی که امام حسن علیه‏السلام به شهادت رسید، برادرش محمّد حنفیه مرثیه و نوحه‏سرایی کرد.[5]

  عزا بر امام حسین(علیه­السلام):

   شهادت امام حسین (علیه‏السلام) و یارانش نقطه عطفی در عزاداری است. به گواهى اهل سنت، عزادارى براى سیدالشهدا علیه السلام سابقه‏اى به درازاى تاریخ اسلام دارد و به حیات پیامبر و سیره آن بزرگوار برمى‏گردد. ام سلمه در حدیثی مفصل می­گوید قضیه آوردن تربت خونین کربلا توسط جبرئیل به پیامبراکرم (صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) را نقل کرده است.[6] ابن سعد نیز از گریستن حضرت علی(علیه­السلام) در سرزمین نینوا و خبر دادن حضرتش از شهادن امام حسین و یارانش خبر داده است.[7] 

در ابتدای امر خانواده امام حسین علیه‏السلام همچون زینب(س)و امّ کلثوم و امام سجاد علیه‏السلام برای شهدای کربلا به نوحه‏سرایی پرداختند، به طوری که کوفیان که در قتل امام حسین علیه‏السلام و یارانش نقشی مستقیم داشتند، در کوی و بازار عزاداری می‏کردند. سید بن طاووس در این باره می‏نویسد:

« زن­ها گیسو پریشان کردند و خاک بر سر پاشیدند و چهره‏های خویش را خراشیدند و سیلی به صورت زدند و فریاد «واویلا» و «واثبوراه!» بلند نمودند. مردها گریستند و موهای محاسن خود را کندند. هیچ موقعی دیده نشده بود که مردم بیش از آن روز، گریه کرده باشند ».[8]

  توابین که در سال 65 ق قیام کردند، قبل از ورود به صحنه نبرد، به زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام و یارانش رفتند و یک روز و یک شب گریه و زاری و تضرع بسیار نمودند، چنان که بنابر نقل طبری، کسی تا آن روز چنان گریه‏ای ندیده بود.

  پس از آن سوگواری و مرثیهسرایی برای سالار شهیدان(ع) در زمان دیگر ائمه معصومین(ع) رایج بوده و آنان بر تداوم آن توصیه میفرمودند:

 دوران امام باقر(علیه­السلام):

 ابن اعثم آورده است که در دوران امام باقر(علیه­السلام)  کمیت اسدی روزی وارد مدینه شد از او خواستند تا اشعاری را باز گو کند پس او در اجتماع مردم اشعاری خواند و مردم به شدت گریه کردند. برخی از ابیات آن شعر چنین است

            سل الهموم لقلب غیر متبول            و لا رهین لدى بیضاء عطبول‏

            و لم أقف بدیار الحی أسألها            أبکی معارفها ضلا بتضلیل

            ما أنت و الدار إذ صارت معارفها            للریح مدرجة ذات الغرابیل‏

            تسدی الریاح بها ذیلا و تلحمه            ذیلا بمعتطف منها و مشمول

            نفسی فداء الذی لا الجور سنته            و لا المعاذیر من بخل و تبخیل‏

            نفسی فداء رسول الله قیل له            منی و من بعدها أدنى لتفلیل‏

                       الحازم الأمر و المیمون طائره            و المستضاء به و الصادق القیل[9]

 دوران امام صادق(علیه­السلام):

  بنابر روایات متعدد، حضرت امام صادق(علیه­السلام) در روز عاشورا بستگان و اصحاب خود را جمع می کرد و برای امام حسین(علیه السلام)  عزاداری می کرد. گاهی این مجالس به اطلاع دستگاه ظالم عباسی می رسید و آن حضرت(علیه السلام)  به ناچار تقیه می کرد و آن را پنهان می کرد. ایشان شاعران را به سرودن شعر در مورد اهل بیت و مصائب کربلا تشویق می کردند.[10] (شیخ ؛ عبدالحسین امینی، پیشین، ص ۵-۲۹۴)  از روایت ابن قولویه نیز برمی‏آید که در زمان امام صادق علیه‏السلام مردم اطراف کوفه و نواحی دیگر، از زن و مرد، برای زیارت قبر امام حسین علیه‏السلام و یارانش به کربلا می‏رفتند و به قرائت قرآن، ذکر مصائب و نوحه‏گری و مرثیه‏سرایی می‏پرداختند.[11]

دروه امام رضا(ع):

  دعبل خزاعی میگوید: در ایام دههی محرم به محضر آقا و مولای خود، علی بن موسی(ع)، در مرو شرفیاب شدم و آن حضرت را در حالی که اصحابش دور او نشسته بودند، محزون یافتم. وقتی حضرت مرا دید فرمود: مرحبا بر تو دعبل! مرحبا بر کسی که با دست و زبانش ما را یاری میکند؛ سپس حضرت مرا در کنار خودش جای داد و فرمود: ای دعبل! دوست داری شعر بخوانی؛ زیرا این روزها ایام غم و اندوه بر ما اهل بیت و روز شادی دشمنان ما، به ویژه بنیامیه، است؛ سپس برخاست و پردهای بین ما و اهلبیتش زد و آنان را پشت پرده نشاند تا بر مصیبت جدّش حسین(ع) گریه کنند؛ آنگاه رو به من کرد و فرمود: ای دعبل! مرثیه بخوان! تو یاور ما و مرثیهسرای ما هستی، تا زمانی که زندهای.[12]

  قرن چهارم:

 در بیانیه­ای که  خلیفه الراضی باللّه‏ ـ که علیه برخی سلفیان تندرو  صادر کرد به خوبی پیداست که در نیمه اول قرن چهارم، بر خلاف عهد متوکل، محدودیت­هایی برای شیعیان در انجام مراسمشان وجود نداشت، لیکن دیگر فرق مسلمانان به ویژه حنابله به آزار و اذیت آنها می‏پرداختند و این وضع تا سلطه آل بویه بر بغداد (332ق) و کم وبیش در دور ه سلاحفه با محددیت­های زیادی ادامه داشت. راضی در بخشی از این بیانیه خطاب به آنها می‏نویسد:

«دیگر ناسزاگویی شما به نیکان است، نسبت دادن شما شیعیان اهل بیت پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) را به کفر و گمراهی، در کمین نشیتن برای شکنجه و آزار ایشان در هر کوی و برزن، دیگر؛... بدگویی شما از زیارت کردن گور پیشوایان صلوات اللّه‏ علیهم و سرزنش کردن زائران و بدعت­گذار نامیدن ایشان است».[13]

و بالاخره ابن اثیر در حوادث سال 352 ق می‏نویسد:

«در دهم ماه محرم سال جاری معزّالدوله به مردم دستور داد که دکانها و اماکن کسب را ببندند و تعطیل کنند و سوگواری نمایند و قباهای سیاه مخصوص عزا بپوشند و زنان نیز موی خود را پریشان و گونه‏ها را سیاه کنند و جامه‏ها را چاک بزنند و در شهر بگردند و بگریند و بر سر و رو و سینه بزنند و ندبه حسین بن علی رضی­اللّه‏عنهما را بخوانند. مردم همه آن کار را کردند و سنیان انکار نکردند؛ زیرا یارای منع نداشتند که عده شیعیان فزون‏تر و سلطان هم همراه آنها بود».[14]

از گزارش­های منابع به خوبی برمی‏آید که مراسم سوگواری عاشورا به رغم محدودیت­هایی که از جانب اهل سنت ایجاد می‏شد، تا پایان حکومت آل بویه (447ق) و بعد از آن در عهد سلجوقیان به حیات خود ادامه داد.[15]

 

 

 

 

 

 



[1] - ابن هشام حمیری، عبدالملک ، سیرة النبویه، ترجمه سید هاشم رسولى، انتشارات کتابفروشى اسلامیه، ج 4، ص 122.

[2] - محمّد بن سعد کاتب واقدى، طبقات کبیر، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نو، 1369ش، ج 2، ص 162.

[3] - ابن هشام حمیرى، پیشین، ج 2، ص 428.

-[4]  شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، چاپخانه احمدى، 1368ش، ج 1 و 2، ص 211، 220 و 223.

[5] - مسعودى، ابوالحسن على بن حسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج 2، ص 3.

 

[6] - سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، تحقیق بحرالعلوم، تهران، نینوى، ص 250/

[7] - ابن حجر العسقلانى، تهذیب التهذیب، ج 2، بیروت، دارالفکر، ص 300

[8] - سید بن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمه عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، قم، دفتر نشر نوید اسلام، مهر 1378ش، ص 179، 186 و 187.

[9] - ابن اعثم الکوفى، أبو محمد أحمد (م 314)، کتاب الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411، ج8، ص 275.

[10] - شیخ طوسی، اختیار معرفه ا لرجال، قم: آل البیت، ۴۰۱۴ ق، ج ،۲ ص ۵۷۴

[11] - محدّث نورى، لؤلؤ و مرجان، انتشارات فراهانى، چاپ دوم، بهار 1364ش، ص 4.

 

[12]- مجلسی، محمد تقی، بحارالانوار، بیروت، دار صادر، ج40، ص 257

[13] - ابن مسکویه راضى، تجارب الأمم، ترجمه علینقى منزوى، تهران، انتشارات توس، 1376ش، ج 5، ص 426؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، سنه 323، ج 14، ص 33.

[14] - ابن اثیر، پیشین، ج 11، ص 262-261؛ ابى الفرج عبدالرحمن بن على ابن جوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، حیدرآباد، 1359ق، ج 7، ص 16-15؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، به اهتمام على نجیب عطوى، بیروت، 1407ق، ج 11، ص 243.

[15] -  ابن کثیر، پیشین،  ج 12، ص 33، سنه 423ق و ص 59، سنه 441ق.