مشـــــــــق شب

علمی- تاریخی- اجتماعی

مشـــــــــق شب

علمی- تاریخی- اجتماعی

زن وفادار: ام سلمه


ام سلمه

نویسنده: مهدی زیرکی

نام اصلی وی هند است پدرش ابو امیه مخزومی ومادرش عاتکه نام داشت. او سومین همسر پیامبر اکرم(ص) پس از سوده و خدیجه  می باشد . وی قبل از ازدواج با آن حضرت همسر عبدالله بن عبد الاسد بود.

هر دوی آنها در مکه اسلام آوردند و به دحبشه مهاجرت نمودند. و در آن جا اولین فرزندسان,سلمه, به دنیا آمد.÷س از بازگشت از حبشه چون خواستند به مدینه هجرت نمایند خانواده او مانع همراهیش با عبدالله شدند. از سوی دیگر پدر عبدالله اجازه نداد که سلمه نزد مادرش بماند, لذا او درمکه تنها ماند اما مدتی بعد به خاطر گریه های دائمی او با

پیوستن وی به شوهر و فرزندش موافقت کردندو او به تنهائی به سوی مدینه هجرت نمودند. . نقل شده است او اولین زنی بود که به مدینه هجرت نمود.                    

در مدینه آنان صاحب دو دختر ویک پسردیگر شدند,عبدالله در جنگ احد زخم برداشت و پس از مدتی درگذشت پس مرگ وی, ابتدا ابوبکر و سپس عمر بن خطاب از او خواستگاری نمودند اما وی هیچ کدام را نپذیرفت و وقتی پیامبر اکرم از او خواستگاری نمود,گفت :من در حالی هستم که شایسته پیامبر نمی باشم , یتیم هایی نیز دارم و مسن می باشم .سرانجام در سال چهار هجری به ازدواج با آن حضرت مفتخر گشت .

   او را زنی شایسته و دارای عقلی وافر و رائی صائب معرفی کرداند که اهل عبادت و شب زنده دار بود و بسیار روزه می گرفتاو قرآن کریم را از حفظ داشت .

        در منزلت او مطالب زیادی نقل شده است, از جمله اینکه وی جبرئیل را هنگام نزول وحی می دید و چون رسول اکرم (ص) در خانه وی علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه زهراء(س) و دو نوۀ خود حسن و حسین را زیر عبای خود گرفت و گفت خدایا اینان اهل بیت من هستند هر که آنان را دشمن بدارد تو نیز او را دشمن بدار , ام سلمه که آنجا حضور داشت گفت : یا رسول الله آیا من نیز جزء آنان هستم ؟ آن حضرت فرمود نه! اما تو بر خیر هستی .هم چنین فرشته وحی خبر شهادت امام حسین در سرزمین کربلا را در منزل او به پیامبر ابلاغ نمود او خود می گوید: روزی فرشته وحی نزد حضرت بود از این رو به من امر فرمود تا به هیچ کس اجازه داخل شدن ندهم اما چون امام حسین که در سن کودکی بود وارد شد نتوانستم مانع او شوم و پس از لحظاتی شنیدم رسول خدا گریه می کنند چون خواستم عذری بیاورم آن حضرت فرمود: ای ام سلمه اکنون جبرئیل خبرم داد که امتم , فرزندم حسین را در کربلا با لب تشنه  به شهادت خواهند رساند.

 ام سلمه از دوستداران واقعی اهل بیت و حضرت امیرالمومنین بود چنانچه وقتی شنید غلامش آن حضرت را ناسزا می گوید بر آشفت و به او گفت :سوگند به خدا  از پیامبر شنیدم که می فرمود: علی در دنیا و آخرت برادر من است و حامل پرچم من و سرور مسلمانان, پیشوای پرهیزگاران و کشنده ناکثین , مارقین و قاسطین است.                                                               

           او در مکه بود که از طرف طلحه و زبیر پیکی آمد که عایشه می خواهد به خون خواهی عثمان خروج کند, ما نیز قصد همراهی او را داریم تو نیز به ما بپیوند,او جواب داد که نه من و نه عایشه به این کار امر نشده ایم , اولیاء دم عثمان نیز ما نیستیم , آیا بر علی خروج کنیم که سزاوارتر از همه به حکومت است؟ و به عایشه نیز گفت: آیا پیامبر تو را از همراهی با طلحه و زبیر در خروج بر علی بر حذر نکرد؟                   

          ثابت غلام ابوذر  میگوید: در جنگ جمل ابتدا شک کردم که حق با کدام طرف است اما در نهایت به علی پیوستم و  چون بعد از جنگ این قضیه را به ام سلمه نقل کردم گفت: کار نیکی انجام دادی, چه رسول خدا همیشه می فرمود: علی با قرآن است و قرآن با علی و هیچ وقت از هم جدا نشوند تا در حوض بر من ملحق شوند.       

       ام سلمه در سال شصت و یک هجری و پس از حادثه کربلا در گذشت. او از بیم این که مروان بن حکم بر جنازه او نماز بخواند وصیت نمود که سعید بن زید بر او نماز میت به جا آورد. 

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد